چرا باید یک استارت آپ شروع کنیم

بسیاری از مردم این سوال را از خود می­پرسند.آنها اغلب بر روی یک یا چند واقعیت زیر می­اندیشند:
 

1. اکثریت زیادی از استارت آپ ها start-up موفق نیستند.

2. برای افراد با استعداد فنی، نسبتا آسان است که شغلی بدست آورند و صاحب درآمد بزرگی شوند.

3. شرکت های بزرگ فرصت هایی برای مسائل بسیار دشوار پیشنهاد می کنند که اغلب تنها در مقیاس صورت می­گیرد.
 

پاسخ من به این که چرا باید استارت آپ (start up) شروع کنید ساده است: نوع خاصی از فرد که تنها در حداکثر ظرفیتشان کار می کند، زمانی که مسیر پیش بینی شده ای برای دنبال کردن وجود ندارد، شانس موفقیت کم است و آنها باید مسئولیت شخصی خود را برای شکست اتخاذ کنند (خلاف اکثر مشاغل در یک شرکت بزرگ).

دبیرستان

 

مدرسه دولتی من از کلاس های 6 تا 12 به طور جدی سطح بندی شد. در اوایل دانش آموزان در سطح استعداد یافته یا سطح معمولی قرار گرفتند. بچه های بااستعداد، معلم­های بهتر، کارهای مستمری جالب­تر، و اغلب از کسانی که به دانشگاه های برتر پذیرفته نشده بودند بیشتر بودند. من باهوش بودم اما نه به اندازه کافی که به عنوان "با استعداد" در نظر گرفته شوم بنابراین من در سطح معمولی قرار گرفتم. آنچه که در کلاس هشتم برای من مشخص شد، این بود که وقتی که در سطح معمولی قرار گرفتم، راهی آسان برای تغییر این تصمیم وجود نداشت. که این موضوع اذیتم کرد و به من انگیزه داد که به سطح بالاتری دست پیدا کنم. من به سختی کار می کردم تا باهوش ترین بچه در کلاس های معمولیم باشم، والدینم و من مجبور شدیم تا معلمان خودم را برای توصیه به کلاس های پیشرفته متقاعد نماییم، و من به پیشروی در آزمون­ها و باشگاه­هایی که توسط دانش آموزان با استعداد تسلط یافته شده بود نیاز داشتم(قانون اساسی و مدل سازمان ملل متحد) . سال سوم تحصیلی من موفق شدم اما انگیزه­ام متوقف نشد. به جای خواستار این که مثل بچه هایی که در سطح استعداد یافته­ای خوب هستند باشم، متوجه شدم که می توانم بهتر هم باشم. در حالی که هر کس دیگری ویولون تمرین کرد، من ورزشکار تیم اول مدرسه شدم. هنگامی که دیگران به طور نیمه عمیق به کارهای خدماتی مشغول بودند، من به عنوان یک مامور به تیم نجات پیوستم که آمبولانس سواری می­کردم و به مردم شهرم کمک می­کردم و تابستان را صرف داوطلب بودن در محوطه شهری ام کردم. در پایان دبیرستان تمام این کار سخت نتیجه داد. من نمرات خوبی گرفتم، کلاس های کنکوری زیادی اتخاذ کردم و به هر کالجی که تقاضا کرده بودم توانستم راه پیدا کنم به جز دانشگاه هاروارد (خدا رو شکر - برو ییل!).


کالج


سپس من از ییل اخراج شدم. اجازه بدهید تا بگویم چه اتفاقی افتاد. ییل مفهومی از استقرار است و در محیط علوم انسانی آن من احساس نمی­کردم که چیزی با ارزش عملی یاد می­گیرم ( شاخه علوم سیاسی). در عرض چند سال من تمام علاقه­ام به کلاس ها را از دست دادم، حضورم را متوقف کردم و به سرعت نمرات پایین پدیدار شدند. من نمی خواستم یک آکادمیک باشم و احساس می­شد که این همه تقصیر ییل بود که من را آماده می­کرد تا انجامش بدهم. در سال چهارم سال تحصیلی، نمرات ضعیفم منجر به اخراج من از مدرسه شد. حدود 2 ماه پس از اخراج شدنم از مدرسه به طور ناگهانی باز هم آزرده خاطر شدم. متوجه شدم که مدرسه من، بعضی از دوستانم و حتی برخی از اعضای خانواده ام فکر می­کنند که هرگز از کالج فارغ التحصیل نخواهم شد. انگیزه من بلافاصله برگشت. من راهم را به کار بزرگی در دانشگاه پنسیلوانیا پیش بردم که در آن بایستی بر روی مسائل مربوط به دولت و سیاست کار می کردم و حتی به کمک­آموزگار در یک کلاس قانون اساسی و بازدید از دادگاه عالی در جلسه کمک کنم (برای دوستانم خنده دار بود که اخراجی از ییل به کمک­آموزگاری در دانشگاه پنسیلوانیا دست یافته است). وقتی که سال تحصیلیم تمام شد، به مدرسه برگشتم، و نمرات A گرفتم، دوستان عالی پیدا کردم (جاستین کان یکی از آنها بود)، و در کلاس 2005 فارغ التحصیل شدم.

Justin.tv / Twitch.tv

استارتاپ ها هرگز برنامه من نبود، اما با نگاه کردن به تاریخچه من در دبیرستان و کالج که واقعا لازم بود که توسری خور باشم تا برای موفقیت به خودم انگیزه بدهم. استارت آپ توسری خور معمول هستند، 99٪ از اوقات - شکست می­خورند. این خیلی با انگیزه بود که من حتی نیاز به باور به اولین ایده مان نداشتم تا هیجان زده بمانم (به یاد داشته باشید ... ما به عنوان نمایش تلویزیونی واقع نما بصورت آنلاین شروع کردیم). در طول تقریبا تمام تاریخچه Justin.tv و Twitch ما انتظار باختن داشتیم . ما در سال 2007 توسط YC تامین مالی شدیم اما تقریبا به همان اندازه شناخته شده نبود که امروز هست و بیشتر سرمایه­گذاران ما را نادیده گرفتند. پس از روز آزمایشی بدون توجه به این که چقدر سخت تلاش کردیم، توانستیم فقط 180 هزار دلار را در سرمایه­گذاری بالا ببریم. همانطور که ما کسب و کار خود را ساختیم نتوانستیم بالاترین رتبه های سرمایه گذاران VC را جذب کنیم، مهندسان محبوب استخدام کنیم و دائما در حال مبارزه برای زنده ماندن در زمانی که کسب و کارهای نوپای (یا همان استارت آپ )  ویدئویی به عنوان مشاغلی با کسب درآمد ناخوشایند بدون توانایی پول درآوردن در نظر گرفته می­شدند. در 5 موقعیت مجزا بیش از 5 سال ما تقریبا مردیم. یکبار دریافت یک لایحه پهنای باند برای پول بیشتر از موجودی حساب بانکی ما، یک بار نیاز به وام از جاستین و امت، و یک بار داشتن کمتر از 2 ماه از جایگاه  و 1 میلیون دلار در هزینه های ماهانه. تمام این مصیبت­ها دقیقا همان چیزی بود که ما برای گرسنه ماندن نیاز داشتیم. ما نمی­توانستیم کشته شویم، ما نمی­خواستیم برویم، و 8 سال بعد از اینکه شروع کردیم موفق شدیم.

بنابراین برای کسانی از شماها که علاقه مند به تکنولوژی هستند (مخصوصا افرادی که در شرکت های بزرگ کار می کنند و یا تقاضا برای کار کردن در شرکت های بزرگ دارند)، باید این موارد را از خود بپرسید:

1. آیا دوست دارم که توسری خور باشم؟

2. آیا به دنبال چالش های سخت هستم که اکثر مردم از آن دوری می­جویند؟

3. آیا من وقتی که مسئولیت شخصی خود را برای موفقیت یا شکست بر عهده میگیرم پیشرفت می­کنم؟

اگر سه بار بله جواب دهید، شاید شروع استارت اپ برای شما فراهم باشد. مشاغل زیادی در شرکت های بزرگ نمی توانند این تجربه را ارائه دهند. برای بسیاری از مردم، هر چه مدت زمان بیشتری در یک شرکت بزرگ کار کنند و حقوق بالایی را به دست آورند، هزینه های شخصی آن­ها افزایش می یابد و شانسشان برای شروع استارتاپ پایین تر خواهد بود، حتی اگر هدف نهایی آن­ها باشد.

من نمی توانم قول بدهم که استارت آپی (startup) شما را ثروتمند خواهد ساخت (در حقیقت احتمالات بر علیه ثروتمند شدن شماست)، اما می توانم این قول را بدهم که این یکی از چالش برانگیزترین مواردی است که می توانید انجام دهید. شما را از محدودیت های خود دور خواهد کرد، مجبور خواهد کرد که سریع تر یاد بگیرد و شاید یک موقعی نشان دهد که غیرممکن، ممکن است.

----------------------------------

مقاله نوشته شده توسط مایکل سیبل مدیر کل شبکه های جاستین تی وی و سوشال کام و ترجمه شده توسط تیم ترجمه ایده آل وبساز.
( لازم به ذکر است که جاستین تی وی در سال 2014 به شرکت آمازون فروخته شده است.)